پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

بیماری پندار

سلام گل مادر خوشحالم که حالت خوبه  این چند روز مرگ رو جلو چشمام دیدم یک لحظه خواب و آرامش نداشتم تا اومدیم خونه. بزار قضیه رو از اول برات بگم: وقتی شما دنیا اومدی آزمایش های بدو تولد به ما گفت که شما فاویسم داری(حساسیت به باقالی و چند نوع دارو از قبیل آسپرین و...)،البته به ما گفتند پسرتون مشکوک به فاویسمه و وقتی بررسی کردند که تو خانواده مادری ات (من دایی بابا رضا و مامانی)کسی این مشکل رو نداره گفتند شاید به علت زردی بدو تولدت آزمایش اینجور نشون داده. قرار شد روی خون شما بعد از 120 روز باز آزمایش تکرار بشه(چون عمر گلبولهای قرمز 120 روزه)و اگر بعد از 120 روز این گلبولها هنوز بازسازی نشده بودند به طور قطع فاویسم داشتی. بعد از ...
30 بهمن 1392

29ماهگی عسلم

سلام عزیز دلم  اوضاع خونه بهم ریخته است. تعمیرات حیاط انجام شده و حالا بابا ابراهیم مشغول تعویض لوله های آب داخل ساختمانه. دیروز وسیله هایی که داخل کارتنهاست ریختیم بیرون وبه اصطلاح خونه تکونی کردیم  و بابایی لوله های داخل پذیرایی رو تعویض کرد. امروز که به بابا جون محمد گفتم شما 29 ماهه شدی،گفت امروز روز پنداره و رفتیم جمعه بازار برای خرید ماهی  باباجون گفت امروز هر چی پندار بخواد براش میخرم.شما هم یه تفنگ و یه جفت راکت و یه جفت جوجه خریدی. کلی  تو حیاط باجوجه ها بازی کردی وبعد هم  نهار خوردیم و  خوابیدی. وقتی از خواب بیدار شدی دوباره  کلی با تفنگت ما رو کشتی! الهی همیشه شاد باشی مادرجو...
18 بهمن 1392

چندتا عکس دیگه

سلام  عزیز دلم پنجشنبه شب با مامانا و بابا رضا و دایی رفتیم تجریش.البته زود رفتیم تا تو بازارچه قدم بزنیم. بعد زیارت کردیم و سوار ماشین شدیم که بریم سمت پارک نیاوران تا شما یکم بدو بدو کنی.و چون حواسم بود که شما مثل دایی مجید به تنیس علاقه داری راکتهای دایی رو برداشته بودم تا بازی کنید. بعد هم یکم با وسیله های بازی مشغول بودی و برگشتیم به خونه. اینم عکسهای اون شب:            همیشه شاد باشی گلم عاشقتم مامان خدا رو هر روز هزار بار شکر میکنم که مادر پسر نازی مثل تو هستم. ...
16 بهمن 1392

پندار در باغ پرندگان

سلام گلم  ما تو مدتی که تهران بودیم جای خاصی نرفتیم.هیچ کدوم از دوستامون رو هم ندیدیم.برا همین گفتم پسرم رو ببرم اقلا یه روز گردش کنه همش تو خونه نمونه. دیدم هیچ کجا نزدیکتر از باغ پرندگان نیست.برا همین خودم و خودت شال و کلاه کردیم و رفتیم. اینم عکسای اون روز:                       ...
16 بهمن 1392

عکسهای جدید

سلام عزیزم ما به تهران آمدیم و چون بابا بزرگ(بابا بزرگ مامان مریم)عمل دارن با بابا ابراهیم برنگشیتم.خدا کنه عمل بابا بزرگ موفقیت آمیز باشه. اینم چندتا عکس از شما: اینجا هم چون روز تولد بابا اهواز بودیم بابا رضا  براش یه کیک کوچولو گرفت: امیر حسین و پندار خونه مامانبزرگ (مامانبزرگ مامانی): پندار و مامانبزرگ: باز هم امیرحسین و پندار: ...
2 بهمن 1392
1